۲۴ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۹:۴۱
کد خبر: ۷۱۲۱۱۲

دل‌های عاشق میزبان مهمان ملکوتی 

دل‌های عاشق میزبان مهمان ملکوتی 
زیارتگاه بی‌بی هاجره‌خاتون خواهر گرانقدر امام رضا(ع) این روزها مملو از عاشقان اهل بیت و خاصتا امام رئوف است و به نوعی تجلی ارادت مردم کردستان به این امام همام و اهل بیت است.

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از خبرگزاری فارس استان کردستان/شیرین مرادی؛ از شلوغی میدان انقلاب به عنوان نقطه مرکزی شهر سنندج به سمت محله قدیمی سرتپوله قدم برمی‌دارم و در میان ازدحام و شلوغی پارچه‌فروشان این محله قدیمی خود را به آرامگاه بانویی از نسل آفتاب می‌رسانم.

در مسیر سفر هشتمین آفتاب تابناک آسمان امامت و ولایت به خراسان و عبور ایشان از ایران، امامزاده هاجره خاتون خواهر امام رضا(ع) و فرزند امام موسی کاظم(ع) دچار بیماری می‌شوند و بعد از وفات در محله قدیمی سرتپوله به خاک سپرده می‌شوند.

 امروز و از قدیم‌الایام، مسجد و زیارتگاه هاجره خاتون یکی از مهم‌ترین مکان‌های مذهبی شهر سنندج محسوب می‌شود که توسط «عارف حاج شیخ شکرالله» مشهور به «شهباز سنه‌دژ» بازسازی و توسعه یافت و موقوفات زیادی را برای این مجموعه در نظر گرفت.

وارد حیاط حرم می‌شوم شلوغ‌تر از آن است که فکرش را می‌کردم با وجود اینکه فضای ساختمان هنوز تکمیل نشده اما دوستداران و عاشقان زیادی امروز مهمان بی‌بی شده‌اند.

 

در همان ورودی درب ورودی بارگاه بی‌بی هاجره خاتون صدای نقاره بهگوش می رسد هرچند که نقاره‌خانه‌ات فرسنگ‌ها دور از مردم این شهر است، اما امروز دل هر عاشقی برایت نقاره عاشقی نخوات و زائر راهتان شد گوش‌ها و دل‌های عاشقانه نشسته در آستان خواهرت بی‌بی هاجره خاتون پر می‌شود از نور و معنویت. «اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَل ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ».

آفتاب امروز گرم‌تر بر زمین شهر می‌تابد، امروز بی‌بی میزبان مهمانانی است که میلاد امام هشتم را به جشن نشسته‌اند و عاشقانه در این فضای معنوی اشک شوق و دلدادگی می‌ریزند.

کمی دیرتر از موعد مقرر رسیده بودم همه آمده بودند تا ثانیه‌های دلدادگی را با امام مهربانی‌ها تجربه کنند، تمثال شهدا دورتا دور حیات همچون دانه‌های تسبیح شانه به شانه هم آذین‌بخش محفل نورانی مردمانی بودند که عشق و ارادت به پیامبر و اهل بیت در ذره ذره وجودشان تنیده است.

اشک‌های چشمان عاشقان اهل بیت در این ایام جشن و سرور، جلوه‌های بی‌نظیری را به تصویر می‌کشد که هیچ کلام و جمله‌ای را یارای بیان این همه عشق و دلدادگی نیست.

دل‌های عاشق میزبان مهمان ملکوتی 

اگرچه هوا در این ساعت روز گرم است و خورشید سخاوتمندانه‌تر از هر زمان اشعه‌های گرمابخشش را ارزانی زمین کرده است اما عاشقان و دلدادگان امام هشتم از ساعت‌ها قبل برای زیارت بیرق سبز ضامن آهو و مراسم میلاد امام مهربانی به مهمانی بانویی از نسل آفتاب آمده‌اند.

 

به زور قدم بر می‌داشت، پله‌ها را به سختی پایین آمد و در حالی که عصای چوبی‌اش را به زمین می‌کشد بی‌توجه به تابش مستقیم نور خورشید، در حیاط حرم می‌نشیند و دستانش را به عصایش تکیه می‌دهد.

خلوت آبی و آرامش را با سلامی می‌شکنم و از او می‌خواهم دقایقی مرا مهمان لحظه‌های نابش کند، می‌گوید: از رادیو شنیدم امسال هم مردم کردستان سعادت میزبانی بیرق سبز رضوی پیدا کرده‌اند و قرار است بیرق امروز در این مکان مقدس حضور پیدا کند.

او که خود از سادات است می‌گوید: بیرق سبز آقا شفای حال بیماران است، ما که توان رفتن به مشهد نداریم همین که دستمان به این بیرق برسد هزاران بار شاکر خداوند هستیم.

اینکه با فرزند یک ماهه‌اش آمده، برایم تعجب برانگیز است می‌پرسم از اینکه در میان این همه جمعیت کودکت مریض شود نگران نیستی، می‌گوید: آقا خودش شفا دهنده همه بیماران است مگر می‌شود مراسم امام مهربان باشد و در خانه نشست.

سفر به امید شفا

چند نفری هم در کنار ضریح دست به دعا شده اند، عده‌ای قرآن می‌خوانند. هر کس در این روزهای میلاد مبارک به نیتی دست به دامن خاتون کردستان شده‌ و از ایشان می‌خواهند که حاجت‌روایشان کند.

جلوتر می‌روم، زن جوانی  نظرم را به خود جلب می‌کند اشک‌ پهنه صورتش را کاملا در برگرفته است و در حالی که لبانش را به ضریح چسبانده، آرام آرام نجوا می‌کند و در این نقطه تلاقی آسمان و زمین خدا را در دل فریاد می‌زند بانو جان بی‌جوابم نکنید.

این را که می‌گوید به سمتش نیم‌خیز می‌شوم صورتش را به سمتم می‌چرخاند و در حالی که با گوشه روسری‌اش اشک‌هایش را پاک می‌کند می‌گوید برایم دعا کنید به امید شفا آمده‌ام گفتن قرار است خادمان آقا با بیرق بیایند با هزار امید و آرزو خود را رساندم.

اشک در چشمانش را با گوشه روسری پاک می‌کند و می‌گوید: مریض سرطانی دارم با هزاران امید به پابوس خواهر امام هشتم آمده‌ام.

سال‌های عاشقانه با بی‌بی

می‌گوید: سال‌های زیادی است که هر دوشنبه و پنجشنبه هر جا که باشم خودم را به خانم می‌رسانم و ساعت‌ها در این گوشه دنج نظاره‌گر زائرانی هستم که برای زیارت و گرفتن حاجت‌ به پابوس هاجر خاتون می‌آیند، این را خدیجه خانم گفت و ادامه داد، جلوه‌های بی‌مثال عشق و دلدادگی در این نقطه آنقدر زیاد است که نمی‌دانم از کدام یک برایتان بگویم.

قبلا که صحن امامزاده قدیمی بود با وجود کوچک بودن فضا همیشه مملو از جمعیت بود و گاهی ازدحام مردم موجب می‌شد خیلی‌ها برای زیارت ضریح ساعت‌ها در حیاط منتظر بمانند.

لحظه‌های بی‌قراری

 دست‌ها و لبهایشان با هم در حرکت است، نزدیک‌تر می‌شوم به آرامی همزمان با بسته بندی کردن بسته‌های کوچک خرما و شیرینی می‌گویند برای شفای همه بیماران و دخترش دعا می‌کند، به امید شفای دخترشان از همدان به سنندج آمده‌اند، همین چند شب پیش خواب بی‌بی‌ را دیده‌ بود.

اشک در چشمانش حلقه می‌بندد و دانه‌های درشت اشک با عشق مادری در حرم بی‌بی‌ به همنوایی هم می‌آید و لب‌ها به امید شفا به دیوار حرم خواهر امام رضا(ع) تلاقی پیدا می‌کنند.

همسایه دیواربه دیوار هاجره خاتون

بی‌بی از سال گذشته میهمانی هم دارد بانویی از جنس ایثار و استقامت با شکافته شدن قلب کوه‌های چهل‌چشمه دیواندره به انتظار 40 ساله دخترش پایان داد و رخ نمایان کرد.

سنگ سفید مزار شهیده فاطمه اسدی هم در کنار مرقد بی‌بی هاجرخاتون امروز بوسه‌گاه عشاق زیادی بود، که عاشقانه‌ترین آن بوسه «کشور» دختر این بانوی شهیده بود.

خانم محمودی را با اصرار همانجا کنار مزار مادرش را به حرف آوردم از روزهای تلخ و انتظار 40 ساله برای بازگشت پیکر مادرش قبل‌تر هم سخن‌ها گفته بود، اما حکایت امروزش با مادرش چیز دیگری بود.

بیش از آنکه خود را مهمان مادر بداند میزبان مهمانان امام مهربان بود و با روی باز از ورودشان استقبال می‌کرد.

40 سال انتظار بالاخره به پایان رسیده بود، اما هنوز یادگار مادرش همچنان بی‌نام و نشان باقی مانده است در حالی اشک‌های غلتیده بر گونه‌هایش را با گوشه چادر مشکی‌اش پاک می‌کند، می‌گوید: اینکه امروز ماوای مادرم مشخص است و حداقل می‌توانم درددل‌هایم را برایش بگویم جای شکر دارد و از خدا برای لطفی که شامل حالم قرار داده قدردانم.

حس خوبتر از آن رو است که مادرم در کنار یکی از بزرگترین بانوان جهان اسلام آرمیده و این نشان از ارزشمندی خون پاک مادر بی‌گناهم است.

اگرچه از مادرم چیزی جز یک تصویر مبهم در ذهن ندارم اما از وقتی که پیکر پاکش پیدا شده بارها در خواب می‌بینم از ته قلب و با تمام وجود خوشحال می‌شوم.

امروز هم خدا توفیقی داد که ایام میلاد امام رضا(ع) به پابوس خواهر جلیل‌القدرشان مشرف شویم و وجودمان را با حضور بیرق سبز حرم رضوی جلا ببخشیم.

انتهای پیام/2330/71

ارسال نظرات